خاطرات مدرسه پسرم

در این وبلاگ خاطرات پسرم از بدو ورود به دبستان تا مقاطع بالاتر به رشته تحریر در آمده است.

خاطرات مدرسه پسرم

در این وبلاگ خاطرات پسرم از بدو ورود به دبستان تا مقاطع بالاتر به رشته تحریر در آمده است.

حرفهای زیبایت

سلام

دیروز ظهر وقتی رفتم دنبال پسری با ذوق و شیطنت بچگانه گفت مامان یه خبر خوش، یه خبر بد!!

من: خوب بگو پسرم..

محمدحسین: مامان اول خبر خوشش رو بدم؟

من : بگو عزیزم؟

محمد حسین: یادته لیوان سبز بن تنیمو اول مدرسه گم کردم..

من: خوب؟

محمد حسین: امروز پیدا کردم

من: آفرین پسر گلم خوب حالا خبر بدت چیه؟

محمد حسین: جامدادیمو و مدادرنگیامو گم کردم

من:


***


آخر هفته کتاب ریاضی رو میارن خونه تا چک بشه

من : پسرم چرا اینا رو حل نکردی؟

محمد حسین: معلمم گفته برید خونتون حل کنید

من : خوب چرا اینا رو اشتباه حل کردی؟

محمدحسین: سخته مامان سخته می فهمی؟!!!

من:.... (فکر کنم باید یه معذرت خواهی هم میکردم)


***


موقع نوشتن تکلیف

ساعت 5 ، من: پسرم بیا تکلیفاتو انجام بده

محمد حسین: مامان الان پاندای کنگ فو کار داره

ساعت 7، من: عزیزم بیا تکلیفاتو انجام بده

محمدحسین: مامان الان باید بریم هیئت دیر برم بچه ها سر و صدا می کنند، برگردیم انجام میدم (پسرم انتظاماته)

ساعت 10، من: دیگه وقت نوشتن تکالیفه

محمدحسین: فردا صبح می نویسم الان خستم(کلاً، حرفش تموم نشده خوابه!!!)

صبح ساعت 6، من: پاشو سریع تکالیفت رو انجام بده

محمد حسین: میرم مدرسه مینویسم

من:....


***



پارک - جشن قرآن - آشنایی با دانه ها

سلام دوستای گلم

خیلی خوشحال میشم وقتی نظرای قشنگتون رو می خونم

جمعه با پسری رفتیم پارک که نهار اونجا باشیم جاتون خالی یه سالاد الویه خوشمزه ای شده بود که نگو... البته نهار رفتن همانا و نصف شب اومدن همانا... کلی بعد نهار خاک بازی کرد البته اولش تنها بود اما بعدش کلی دوست پیدا کرد و حسابی بهش گذشت در آخر هم روی شن ها سر مشق می نوشت...



این هفته یکشنبه جشن قرآن برگذار شد که تو این جشن کتابهای قرآن با روبان هایی به تزدین مادرها با رنگ زرد و سبز به بچه  ها داده شد بعد هم دادن هدیه ای به مناسبت جشن و مراسم شادی که برگذار شد.



و بعد هم درس آشنایی با دانه ها و عکسی یادگاری ...



چهارشنبه هم من به مدت یک ساعت با آموزش کامپیوتر معلم کلاسشون بودم ...

تا بعد

رفتن به پارک

سلام

امروز پسر گلم همراه با معلم و دوستای نازنینش به پارک رفتند.

در اونجا با مفاهیمی مثل الگو کشی، کشیدن سایه، ورزش با وسیله ها، ورزش همگانی و کاشت گل و درخت و غیره آشنا شدن خیلی هم بهشون خوش گذشت البته من اطلاع نداشتم نرفتم (خیلی دوست داشتم برم و کنار پسرم باشم)


اینم چند تا عکس که توسط معلم مهربان گرفته شده




اینم نمایی که از آموزشهای پارک



بچم امروزم که پنجشنبست و تعطیله باید بره مهد کودک، صبح که بردمش خودم دلم یه طوری شد اما چه میشه کرد ... این هم بگذرد...

جشن یاران ماندگار

سلام دوستای گلم

دیشب جشنی در دانشگاه به جهت تجلیل از خیرین بنیاد خیریه سالمندان مادر برگزار شد که من و پسرم هم دعوت بودیم مراسم با یه تاخیر طولانی دو ساعته!!! شروع شد که حوصله پسری سر رفت و به دنده لج افتاد که بریم. اولش بهونه دندون درد گرفت که با یه بی حسی بر طرف شد بعد هم که بهونه جدیدی نداشت گفت یک کلام بریم!!!

مراسم خوبی بود البته برای محمد حسین یکم کسل کننده بود.

افرادی چون سید کاظم احمد زاده، امین اله رشیدی ، مهدی شکوهی و جناب آقای حمید  ماهی صفت که خیلی بهش ارادت خاصی دارم، حضور داشتند.

اینم عکس پسری تو مراسم


(محمد حسین و آقای سید کاظم احمد زاده)


محمد حسین و جناب آقای ماهی صفت


اولین بازدید مدرسه

سلام دوستای گلم

روز یکشنبه اولین جلسه انجمن اولیاء مدرسه در ساعت چهار بعد از ظهر تشکیل شد.

پسر من تنها بچه ای بود که تو این جلسه شرکت کرده بود.. البته از اول تا آخر جلسه تبلت بازی می کرد هر از گاهی هم پارازیت هایی..

جلسه ی خوبی بود البته همه رو مدیون معلم بی نظیر محمد حسین میدونم

بعد از جلسه جهت خرید لیست معلم محمد حسین به بازار رفتیم و بعد هم گل مامان و بردم آرایشگاه..


روز دوشنبه به عنوان اولین بازدید مدرسه کنار پسرم بودم..

ساعت هشت وربع  از مدرسه شروع بازدید بود البته من حدود ساعت نه بعد از دریافت مرخصی به گروه ملحق شدوبقه بازدید و با یه روایت تصویری شرح میدم..


بله.. اولین مسیر رفتن به یه نانوایی محلی بود و پسر مامان کنار شاطر نان پختن می آموزد



پسر مامان و دوستای مدرسه...



محمد حسین ، معلم  و دوستای گلم



این هم یک عکس گروهی - جاتون خالی چه بخور بخوری بود




بعد از کلی شیطنت و بازی گوشی راهی گاوداری شدیم




اینم از آموزش گاو داری!!!! و البته کنارش هم شمشیر بازی و ....



و عکس دست جمعی کنار معلم مهربان



بفرمایید انار...



خوب سر و کله زدن با سی تا پسر بچه واقعا آدمو خسته میکنه... یه چای حسابی آدمو سر حال میاره ... بفرمائید چای


اینم عکس دسته جمعی مادرهای گروه



و حالا نوبت میرسه به منو پسر و معلم نازنین




خوب در پایان سفر هم که امکان نداره پسری جیغ مامان و در نیاره

دنبال خروس دویدن همانا و فرار از دست خروس عصبانی همانا...



در آخر هم فینال مسابقات داشتیم!!!...

اون جلویی پسر من پیشتاز همست ماشالله...



خیلی بازدید خوبی بود بچه ها هم مفاهیمی مثل روستا ، نانوایی ، گاوداری ، باغداری و غذای حیوانات و نحوه زندگیشون آشنا شدن هم کلی بازی کردن بعد از ده روز مدرسه برای کلاس اولی هایی که قبلا تو مهد خیلی آزادی ها داشتند خیلی مفید بود که حسابی سر کیف بیان به همه خیلی خوش گذشت.

اینم گزارش اولین بازدید مدرسه ... سپاس خانم دیواندری معلم نمونه کلاس اول. خدا قوت