خاطرات مدرسه پسرم

در این وبلاگ خاطرات پسرم از بدو ورود به دبستان تا مقاطع بالاتر به رشته تحریر در آمده است.

خاطرات مدرسه پسرم

در این وبلاگ خاطرات پسرم از بدو ورود به دبستان تا مقاطع بالاتر به رشته تحریر در آمده است.

چهره معصوم فرزندم...


به چهره معصوم فرزندم نگاه می کنم

گاهی اوقات فراموش می کنم که چگونه به خداوند التماس می کردم که فرزندی سالم به من عطا کند

گاهی اوقات در اثر خستگیهای روزانه و فشارهای زندگی ‌فراموش می کنم که چه روزها و شبهایی اشک می ریختم و زاری می کردم به درگاه خداوند که فرزندی را که در شکم دارم سالم به مقصد برساند

فراموش میکنم که فرشته ای در کنار دارم که اگر نبود همه چیز برایم بی مفهوم بود.

فراموش می کنم بیشتر ببینمش ..

بیشتر برایش وقت بگذارم ..

کمتر سرش فریاد بکشم ..

و کمتر او را مواخذه کنم ..


خدایا!

بار دیگر از درگاهت تقاضای می کنم برای بزرگ کردنش و انسان تربیت کردنش به من صبر بدهی.

بار الها!‌

از تو می خواهم کمکم کنی برای مهربانتر بودن و اینکه هیچگاه فراموش نکنم که تو او را به من هدیه دادی و او امانتی ست نزد من

ژس باید بکوشم در امانت داری.

بار الها! به من نیرو بده تا چون کوهی محکم در کنارش باشم و به من توانایی بده تا با او دوست باشم.

خدایا !

سپاسگذارم و می دانم وقتی موهبت مادر شدن را به من عطا کردیُ‌نعمت ژرورش درست را نیز عطا خواهی کرد.

نظرات 5 + ارسال نظر
j.d شنبه 15 خرداد 1395 ساعت 20:18

God helps who helps themselves
خدا براتون حفظش کنه نازه ناز

ی.ع جمعه 15 آبان 1394 ساعت 17:14

واقعا قشنگ بود
بعضی اوقات خیلی چیزها رو که می تونست آرزوی ما باشه والان دراختیار داریم رو فراموش می کنیم

دقیقا، ممنون که اومدید

عاطفه یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 12:01 http://atefehshafiee79.blogsky.com

خوشبحال پسرتون چه مامان خوش ذوق و خوبی داره

وای چقدر خوبه یکی تعریفت کنه ممنون گلم

بی نام یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 17:09

ان شاالله سلام و سلامت باشید
پسر بچه ها با دختر ها فرق دارند ورجه ورجه ها شون بیشتر است
خب شما هم باید طاقت بیاورید
البته دعوای مادر و فرزند هم خودش عالمی دارد

carla شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 12:15

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد